حتما شما هم شغل بیزینس کوچ به گوشتان خورده است. این روزها میبینیم که افراد زیادی به عنوان کوچ فعالیت میکنند. همچنین دیدهایم که کارآفرینان و صاحبان کسب و کار یک بیزینس کوچ در کنار خودشان دارند.
شاید هم شنیده باشید که افراد مشهور لایف کوچهای خود را معرفی کرده باشند و از تاثیرات وجود لایف کوچ در زندگی شخصی و حرفهایشان گفته باشند.
در این مقاله همهی سوالاتی که دربارهی کوچینگ و بیزینس کوچینگ در ذهن شما نقش بسته را پاسخ خواهم داد پس تا پایان این مقاله با من باشید.
تاریخچه کوچینگ
قبل از اینکه به تعریف کوچینگ بپردازم قصد دارم شما را با تاریخچهی آن آشنا کنم.
داستان از روستایی به نام کاکس آغاز میشود که در شمال غربی کشور مجارستان واقع شده است. این روستا در حدود قرن پانزدهم میلادی به علت نوآوری که در زمان خودش داشت مشهور شد. امرار و معاش مردم روستا از حمل کالا بین وین و بوداپست به وسیلهی چرخهای دستسازشان بود، تا اینکه یکی از اهالی آن روستا کالسکهای را طراحی میکند و میسازد که نسبت به چرخهای آن زمان بزرگتر و راحتتر بوده است. بعدها این کالسکهها با نام کالسکههای کاکس (KOCS CARRIAGE) شناخته شدند.
در قرن شانزدهم کالسکه جزء وسایل نقلیه بوده است که در سراسر اروپا مورد استفاده قرار میگرفته.
واژهی کالسکه بعدا در زبان انگلیسی به کوچ (COACH) تغییر شکل میدهد. در نهایت کوچ به کالسکهای گفته میشد که مسافر را از مبدا مشخص به مقصدی مشخص انتقال میداد. کوچینگ هم مثل یک کالسکه ابزاری است برای رفتن از وضعیت موجود (نقطه A) به وضعیت مطلوب (نقطه B) با سرعت بالاتر.
ترجمهها و معادلهایی هم برای این واژه در زبان فارسی استفاده میشود. شاید نزدیکترین آن از دید ما، مربی و مربی گری باشد، اما بهتر است از همان واژههای کوچ و کوچینگ استفاده کنید. چراکه هیچ کدام از ترجمهها معنای دقیق آن را نمیرساند.
کوچینگ یکی از موثرترین روش ها برای رشد و توسعه شخصی و توسعه کسب و کار است.
اگر بخواهیم به این بپردازیم که کوچینگ به معنای امروزی خودش از چه زمانی شکل گرفت، شاید بتوانیم بگوییم که واژهی کوچینگ به صورت رسمی تا پیش از دهه 1980 میلادی تنها در محیطهای ورزشی به کار میرفته است.
در سال 1974 آقای تیموتی گالوی (Timothy Gallwey) کتابی با عنوان بازی درونی تنیس ( The Inner Game of Tennis) نوشت، که به طرز قابل توجهی اثر عمیقی در توسعهی کوچینگ در جهان داشت.
گالوی یک مربی تنیس بود و در حین تدریس با کنجکاوی و عمیقتر شدن در رفتارهای شاگردان خودش توانست سبک جدیدی را در بازی تنیس خلق کند.
در اوایل دهه 80 میلادی آقای توماس لئونارد (Thomas J. Leonard) در شکل گیری و توسعهی کوچینگ، به معنای واقعی امروزی نقش بسیار بسزایی را ایفا کرد.
آقای لئونارد به عنوان مدیر بودجه فعالیت میکرد. ایشون متوجه شد افرادی که برای مشاورهی مالی به او مراجعه میکنند به چیزی فراتر از نصیحت و توسعههای سرمایهگذاری احتیاج دارند و سرمایهگذاریهای مالی تنها بخش کوچکی از مشکلاتشان است. او متوجه شد مردم به دنبال راهکارهایی در کل زندگیشان هستند. برای همین ایشون شروع به کار در رابطه با کلیه جنبههای زندگی کرد و از آن به بعد نام خودش را کوچ گذاشت.
توماس لئونارد زمانی که افراد را، در رابطه با موضوع خاصی کوچ میکرد، شروع به جمع آوری و استفاده اطلاعات از دیگر بخشهای زندگی فردی کرد، این نقطهی آغاز و شکل گیری فرآیند جلسات کوچینگ بود.
از بزرگترین خدماتی که آقای توماس لئونارد برای حرفهی کوچینگ انجام داد، در سال 1980 است که فدراسیون بین المللی کوچینگ را در آمریکا تاسیس میکند. امروزه ایشون به عنوان موسس این فدراسیون و از چهرههای تاثیرگذار این حرفه به شمار میرود.
نقشی که توماس لئونارد در آمریکا در زمینهی کوچینگ بازی کرد هم زمان آقای جان ویتمور و الکساندر گراهام در انگلستان و اروپا ایفا کردند و تاثیر فراوانی در گسترش کوچینگ در این کشورها داشتند.
در سال 1985، الکساندر بر اساس آموزههای تیموتی گلوی و کتاب بازی درونی تنیس، مدل گرو (GROW Model)، که یکی از معروفترین و پر کاربردترین مدلهای کوچینگ هستش را مطرح میکند و مورد استفاده قرار میدهد.
آقاب جان ویتمور (John Whitmore) در سال 1992 کتاب بسیار پرفروشی، به نام کوچینگ عملکرد (Coaching for Performance) را منتشر کرد که در آن از ایده های کتاب بازی درونی تنیس در زمینهی کسب و کار استفاده کرده است و همچنین در این کتاب، مدل معروف کوچینگ گرو را هم معرفی کرده است.
کوچینگ امروزه یکی از صنایع و حرفه های پرطرفدار و موثر در دنیا بخصوص در کشورهای پیشرفته و صنعتی مثل آمریکا، انگلستان، استرالیا، کانادا، ژاپن و سایر کشورهای جهان اول محسوب میشود، و افراد مختلف بهویژه کسب و کارهای کوچک و متوسط و سازمانها میتوانند از خدمات کوچینگ و بیزینس کوچینگ استفاده کنند.
تعریف و مفهوم کوچینگ چیست؟
تا حالا پیش آمده که در یک جمعی باشید و در مورد یک موضوع واحد صحبت شده باشد ولی افراد نظرات متفاوتی داشته باشند؟
واقعیت این است که پاسخ درست و غلطی وجود ندارد و هرکس بر مبنای معیارهای خودش و زاویه نگاه خودش به این سوالات پاسخ میدهد.
کوچینگ در واقع میگوید که ما پاسخ قطعی برای خیلی از مسائلی که در زندگی کاری و شخصی با آنها مواجه هستیم، نداریم؛ بلکه هرکس بنا به ارزشها، اولویتها، تجربهها و دانشهای شخصی با کمک کوچ؛ منجر به پاسخ منحصربه فرد برای هر شخص میشود.
کار کوچ دقیقا چیست؟
کار یک کوچ این است که دیدگاههای مختلف شما را بررسی کند و پاسخ درست و غلطی هم وجود ندارد، بلکه پاسخ مناسب و نامناسب وجود دارد، و پاسخ هر فرد با فرد دیگر میتواند متفاوت باشد. پاسخ هر فرد در امروز با پاسخش در روزهای دیگه هم میتواند متفاوت باشد. پس برای حل خیلی از مسائلی که در کارتان و زندگی شخصیتان با آنها مواجه هستید میتوانید از رویکرد کوچینگ استفاده کنید.
رویکرد کوچینگی معنایش این است که هرکس باید پاسخ خودش را برای پرسشهایش به همراهی یک کوچ پیدا کند.
افراد میخواهند با ذهنی آشفته و سردرگم به چالش هایشان رسیدگی کنند و در فرآیند کوچینگ، با سر و سامان دادن و شفاف کردن ذهن و باز کردن کلاف پیچیدهی چالششان، مسیر پیش رویشان باز میشود. در کوچینگ نقاط کوری که در کسب و کار و زندگی شخصی وجود دارد نشان داده میشود.
کوچ در واقع نقش یک آینه را دارد که شما را به خودتان بدون قضاوت نشان میدهد و این تو هستی که متخصص زندگی خودت هستی، تو هستی که تصمیم میگیری بعد از اینکه چالشها و نقاط کورت را دیدی آیا میخواهی آن را تغییر دهی و رشد کنی یا نه.
کوچینگ هم درواقع همین کار را انجام میدهد، تو هدف را تعیین میکنی و کوچینگ به تو کمک میکند که در این مسیر سریعتر و با کیفیتتر به آن چیزی که میخواهی برسی.
تفاوت کوچینگ با تراپی یا مشاوره در چیست؟
تفاوت کوچینگ با منتورینگ در چیست؟
نکته ای که باید به آن توجه کنید این هستش که در بعضی مواقع کوچ تجربه خودش را که به واسطهی کار کردن با بیزینسهای مختلف دارد را در اختیار مراجعه کننده قرار میدهد و حتی میتواند با کوچی یا همان مراجعهکننده اتاق فکر برگزار کند.
مزایای کوچینگ چیست؟
کوچینگ کمک میکند که آگاهی شما افزایش پیدا کند و همچنین کمک میکند که راه حلهای خودتان را پیدا کنید و چون خود شما این راه حل را پیدا کردید نسبت به اجرای آن متعهد هستید و این یعنی اقدام کردن.
چرایی و اهمیت کوچینگ؟
یکی از ابزارها و رویکردهایی که میتواند به مدیران و صاحبان کسب و کارها کمک کند تا مشارکت در کسب و کار و بهرهوری کارکنانشان افزایش پیدا کند، کوچینگ است.
حالا شاید بپرسید کوچینگ چطور این کار را انجام میدهد؟
کوچینگ به شما کمک میکند که به این سوالات پاسخ بدهی :
- چرا کاری را شروع میکنی و کار دیگر را متوقف؟
- چرا انگیزهات در انجام کارها متفاوت است؟
- چرا افراد نزدیکت وظایفشان را به درستی انجام نمیدهند؟
- و…
کوچینگ یکی از ابزارهایی است که میتواند به افراد کمک کند تا چراییها و دلیل و معنای انجام کارها را برای خودشان پیداکنند.
پس اولین قدم هرکاری مشخص کردن هدف و چرایی انجام آن کار است.
بیزینس کوچینگ چیست؟
در ابتدا حرفهی کوچینگ فقط منحصر به حوزهی زندگی (Life Coaching) میشد اما حالا در بازار تقاضا برای کوچ های متخصص زیاد شده است مثل کوچ سلامتی (Health Coach)، کوچ کسب و کار (Business Coach)، کوچ مالی (Finance Coach) و …
موسسه PWC در سال 2015 تحقیقی انجام داد که نشان داده شد، کوچها در سراسر دنیا، از واژهی بیزینس کوچینگ استفاده میکنند تا اعلام کنند که بازار هدف آنها کسب و کارها و رونق کسب و کارها است.
یک بیزینس کوچ، فعال در حوزهی کسب و کار است. این کسب و کارها میتوانند شامل کسب و کارهای کوچک (SME ها) یا سازمان های بزرگتر باشد. یک بیزینس کوچ به این کسب و کارهای کوچک یا سازمانها و یا مدیران سازمانها خدمات کوچینگی ارائه میدهد و به آن ها در ایجاد تحول سازمانی، افزایش فروش و یا ایجاد یک تغییر بزرگ کمک میکند.
اریک اشمیت مدیرعامل اسبق گوگل میگوید؛ استخدام بیزینس کوچ بهترین تصمیم حرفهای من بوده، البته اعتراف میکنم که کار دشوار و چالشبرانگیزی بود چرا که به عنوان مدیرعامل یک شرکت موفق که روز به روز در حال پیشرفت و بزرگتر شدن بود، نیازی به یک بیزینس کوچ نمیدیدم تا این که یکی از اعضای هیئت مدیرۀ گوگل مرا متقاعد کرد و در نهایت از نتیجه شگفت انگیز کوچینگ کسب و کار مرا شگفتزده کرد.
چرا کوچینگ در کسب و کارها مهم است؟
طبق آمار فدراسیون جهانی کوچینگ (ICF)، خدمات کوچینگ در افزایش بهرهوری، مدیریت و عملکرد کسب و کارها موثر میداند.
طبق آمار رسمی فدراسیون جهانی کوچینگ، کوچینگ کمک کرده است که، تا 50 درصد بهبود و اثر بخشی بهرهوری تیم ها افزایش پیدا کند و 60 درصد افرادی که از کوچینگ استفاده کردند مدیریت کسب و کارشان را بهبود بخشیدند و تا 70 درصد عملکرد کاریشان هم بالا رفته است.
غایت هر کسب و کاری سیستم سازی است، و یکی از نتایج سیستم سازی تعادل بین کار و زندگی است. طبیعتا افرادی که از کوچینگ یت بیزینس کوچینگ استفاده میکنند، طبق آمارهای فدراسیون جهانی کوچینگ تا 65 درصد، به بهبود تعادل در کار و زندگیشان کمک کرده است. افرادی که از بیزینس کوچینگ استفاده کردهاند تا 70 درصد مهارتهای ارتباطیشان در کار و خرج از کار بهبود پیدا کرده است، و تا 80 درصد هم اعتماد به نفسشان افزایش پیدا کرده است.
آقای کن بلانچارد (Ken Blanchard) نویسندهیکتاب Know can do به این نکته اشاره میکند که اگر از یک کوچ در کسب و کار خود کمک بگیرید، احتمال موفقعیت شما از 5% به 95% افزایش پیدا خواهد کرد.
آمار مرکز بیزینس کوچینگ لندن نشان داده که نرخ بازگشت سرمایه گذاری در بیزینس کوچینگ 700% است. یعنی اینکه اگر صاحب کسب و کاری، 100 میلیون تومان برای یک بیزینس کوچ هزینه کند 700 میلیون تومان بازگشت سرمایه دارد یعنی 700 میلیون سود خواهد کرد.
باز در یک نظر سنجی دیگری که این موسسه و مرکز انجام داده است، طبق آمار 85 درصد بیزینسهایی که برند شدهاند، حتما بیزینس کوچ داشتند.
آمارهایی که گفته شد نشان میدهد که استفاده از کوچینگ و بیزینس کوچینگ و استفاده از رویکردی به نام کوچینگ میتواند همهی ما را چه در زندگی شخصی و چه در کسب و کار به سطح بالاتری ببرد.
در کل کوچینگ و بهتر بگویم بیزینس کوچینگ، افراد و کسب و کارها را، از خوب به عالی میرساند. افراد از راه کوچینگ میتوانند راه حلهای خودشان را پیدا کنند، مهارتشان را توسعه دهند و نگرش و رفتار هایشان را تغییر دهند.
هدف اصلی کوچینگ از بین بردن شکاف بین پتانسیل و عملکرد، شکاف بین دانستن و عمل کردن است و در یک کلام کوچینگ = تغییر.
گالیلئو گالیله (Galileo Galilei) میگوید: ما نمیتوانیم چیزی را به کسی یاد دهیم، بلکه میتوانیم به آن فرد کمک کنیم تا پاسخ را درون خودش پیدا کند.
یعنی یک کوچ مستقیما به کسی نمیگوید که چه کاری انجام دهد اما با سوالهای قوی به افراد کمک میکند که به راه حل و پاسخ های ویژهی خودش برسد.
IBM، اولین شرکتی بود که از کوچینگ برای بهبود کسب و کارش استفاده کرد. نه تنها در بخش مدیریت بلکه در بخش هایی که نیاز به بهبود عملکرد وجود داشت برای تیم ها و کارکنانش در کسب و کارش استفاده کرد.
یکی از مهمترین دغدغههای مدیران و صاحبان کسب و کار Engagement است که به معنی مشارکت، اشتیاق یا تعهد شغلی است. یعنی من به عنوان مدیر و صاحب کسب و کار همیشه این دغدغه را دارم که چهکار کنم تا اشتیاق، مشارکت، بهرهوری، مسئولیت پذیری و تعهد کارکنانم افزایش پیدا کند.
کارکنان در کسب و کار به 3 دسته تقسیم میشوند:
Engaged:
کسانی هستند که مشتاقانه، صفر تا صد یک کار را به صورت اتوماتیک انجام میدهند.
Disengaged:
این دسته افرادی هستند که اگر به آنها کار ندهید آنها به سراغ شما نمیآیند. این افراد ممکن است کارشان را هم خوب انجام دهند اما اگر شما کاری برایشان تعریف نکنید آنها ممکن است برای هفتهها هیچ کاری را انجام ندهند و وقتی از آنها سوال میپرسید که چرا هیچ کاری انجام ندادی؟ میگوید خوب کاری برای من تعریف نشده است.
Actively Disengaged:
این دسته کسانی هستند که نه تنها کاری را انجام نمیدهند یا درست انجام نمیدهند بلکه حتی دیگران را هم خراب میکنند اصطلاحا مسموم میکنند. اینها آدمهای مسموم و بسیار خطرناکی در هر کسب و کاری هستند.
اگر شما یک کارمند هستید باید در دستهی اول یعنی Engaged باشید و اگر یک صاحب کسب و کار هستید باید تعداد افراد Engaged و مشتاق در کسب و کارتان را زیاد کنید. اما واقعیت ماجرا این هستش که این روزها نه تنها در ایران بلکه در کل دنیا درصد افراد Engaged به شدت پایین است و این دغدغه وجود دارد که چطور میشود مشارکت و بهرهوری را در کسب و کار افزایش داد.
شاید بپرسید که چطور میشود مشارکت و بهرهوری را در کسب و کار افزایش دهیم؟
پاسخ یک چیز است، آن هم استفاده از مهارت کوچینگ.
چطور کوچینگ این کار را برای ما انجام میدهد؟
سه فاکتور بر روی اشتیاق و بهرهوری کارکنان اثر میگذارد:
صلاحیت:
یعنی افراد حس کنند که صلاحیت، توانمندی و مهارت برای انجام یک کاری را دارند.
خودکنترلی:
یعنی افراد حس داشتن کنترل روی زندگی شخصی و کاری که، انجام میدهند را دارند.
وابستگی به تیم:
افراد به افراد تیم و کسب و کار تعلق خاطر دارند.
چطور می توانیم این سه فاکتور را تقویت کنیم؟
همهی افراد در زندگی به سندرم تجویز دچار هستند، یعنی اگر پرسنل شما با چالشی روبرو شود اولین کاری که میکنید ارائه راهکار است.
زمانی که به کسی راهکار میدهید، اولین حسی که به آن شخص میدهید حس ناخوشایند، اجبار است چون شما به او گفتید که چه کاری را انجام دهد. در واقع حس قربانی بودن در ناخودآگاه این افراد شکل میگیرد و در دراز مدت افراد از تلاش کردن دست برمیدارند و ابتکار عمل هم نخواهند داشت. درواقع به یک شکلی در بخش Disengaged ها قرار میگیرند.
اولین کاری که باید انجام دهید این است که از تجویز کردن یا اصطلاحا از گفتن به پرسیدن برسید. وقتی فردی چالش دارد به جای اینکه به او راهکار دهید ازش سوال بپرسید، مثلا بپرسید راه حل خودت چیست؟ انتخاب خودت چیست؟
وقتی کسی خودش راه حل را پیدا میکند آن راه حل را مهم و با ارزش میداند. به تدریج افراد شروع به ارائه راه حلهای خلاقانه و مشارکت در حل چالشها میکنند.
یعنی شما به عنوان مدیر به افراد کمک میکنید که بهرهوریشان افزایش پیدا کند. در این مسیر شما به یک بیزینس کوچ نیاز دارید تا در کنارتان باشد و سبب موفقعیت شما در افزایش بهروی کارکنانتان و رشد کسب و کار شما شود.
مهارتهای کلیدی کوچینگ
هر حرفه یک سری مهارتها درون خودش دارد که هر فرد با یادگیری آن مهارتها میتواند در آن فعالیت کند. حرفهی کوچینگ هم از این قاعده مستثنا نیست و این حرفه هم مهارتهایی ویژهای دارد که اگر بخواهید به عنوان یک کوچ فعالیت کنید باید این مهارتها را آموزش ببینید و اگر بخواهید یک کوچ را در کنار خود داشته باشید باید این مهارت ها را داشته باشد.
سه مهارت اصلی و پایهای وجود دارد که هر فردی در نقش کوچ باید این سه مهارت را درون خودش تقویت کند.
مهارت گوش شنوا:
شنیدن یکی از مهمترین و زیر بناییترین مهارتهایی است که یک کوچ یا یک مدیر در نقش کوچ باید داشته باشد.
خیلی مهم است که شما مهارت شنیدن خودتان را تقویت کنید و حتی به عنوان یک مدیر یا یک کارشناس در ارتباط با مشتریانتان از آن استفاده کنید. اگر در کار فروش هستید یا در هر حوزهای وقتی با دیگران در ارتباط هستید هرچقدر بتوانید بهتر بشنوید، ارتباط بهتر و قویتری را برقرار میکنید و در نتیجه کیفیت ارتباطتان هم افزایش پیدا میکند و وقتی کیفیت ارتباطتان افزایش پیدا میکند، در نتیجه شما عملکرد بهتری در آن رابطه خواهید داشت.
برای اینکه خوب بشنویم قبل از هرچیز باید موانع خوب شنیدن را بشناسیم، یکی از مهمترین موانع شنیدن ما، گفتگوهای ذهنی است. وقتی یکی با شما صحبت میکند، در درون شما همیشه کسی هست که درحال صحبت کردن با شماست در نتیجه دو نفر درحال صحبت با شما هستند پس نمیتوانید خوب بشنوید.
پس شنیدن و دیدن گفتگوهای ذهنیمان و آگاهی از آن میتواند به ما کمک کند تا مهارت شنیدنمان را تقویت کنیم.
برای اینکه مهارت شنیدن را تقویت کنیم از خود کلمهی Listen استفاده میکنیم. دو حرف Li مخفف کلمهی Look interested که در فارسی یعنی نگاه مشتاقانه و با دقت نگاه کردن به حرف های کسی است که با ما صحبت میکند است.
زمانی که در حال شنیدن صحبت های شخصی هستیم خیلی مهم است که زبان بدن ما چه پیامی را منتقل میکند. وقتی کسی به عنوان یک کارمند و یا کارشناس یا اصلا به عنوان مشتری با ما صحبت میکند، اگر ما همچنان در حال کار با گوشی موبایل یا کامپیوتر باشیم، حتی اگر بگوییم بگو گوم با شماست درواقع داریم این پیام را به مخاطب میدهیم که من تو را نمیشنوم و بهت توجه نمیکنم، پس با دقت و اشتیاق گوش بدید.
از دیگر راههای تقویت گوش شنوا، داشتن ارتباط چشمی است. ارتباط چشمی، اولین و پایهای ترین موضوع در خوب شنیدن است.
نکته ای که وجود دارد این هستش که سعی کنید هر زمان سوالی در مورد حرف هایی که میشنوید پیش آمد، آن را از مخاطبتان بپرسید.
وقتی در بین صحبتها به یک ابهام و یک دغدغه برمیخورید که در ذهنتان مطرح میشود، باعث ایجاد گفتگوی ذهنی در شما میشود و همین موضوع باعث میشود که شما بقیه حرفهای مخاطب را به خوبی نشنوید و حضورتان از بین برود پس مهم است که در همان لحظه صحبت مخاطب را متوقف کنید و سوالتان را بپرسید یا اگر امکانش نیست سوالتان را یادداشت کنید، زیرا یادداشت کردن باعث میشود سوال از ذهنتان خارج شود چون باید در مسیر شنیدن حضور کامل داشته باشید.
در زمانی که طرف مقابل در حال صحبت کردن است، کاملا شنونده باش. بعد فرصتی بگیر که به حرف هایش فکر کنی و پاسخش را پیدا کنی. چون اگر در حال حرف زدن است به فکر پاسخ دادن باشی، نمیتوانی درست بشنوی.
دقت داشته باشید که بعد از پایان یافتن صحبتهای طرف مقابل با او چک کنید و به او بگویید من از شما فلان حرف را شنیدم درست شنیدم یا خیر. این جمله و بهتر بگویم این تکنیک خیلی کمک میکند زیرا خیلی وقت ها ممکن است معنی و مفهوم یک کلمه در ذهن ما با معنی و مفهوم آن در ذهن گوینده کاملا متفاوت باشد در نتیجه در اینجا وقتی با زبان خودمان یک بار دیگر آنچه که شنیدیم یا بهتر بگویم آنچه که در ذهنمان برداشت کردیم را با طرف مقابل چک میکنیم، تا سوءبرداشت نشده باشد و اینطوری میتوانیم درک بهتری از کلام مخاطبمان داشته باشیم.
ما خیلی وقتها بر اساس قضاوت هایمان افراد را میشنویم، در نتیجه آنچه که میشنویم آن چیزی نیست که واقعا به گوش ما رسیده است بلکه آن چیزی که از قبل در ذهن ما بوده را برداشت میکنیم.
قضاوت های قبلی باعث میشود چیزی را که از قبل در ذهن داشتیم را بشنویم.
پس هرچقدر بتوانید تمرین کنید که قضاوتها و احساسات خود را در فرایند شنیدن کم کنید مهارت شنیدنتان بالا میرود.
مهارت سوال قدرتمند:
از این به بعد اگر کسی با یک چالش به سراغ شما آمد به جای دادن راه حل به آن شخص از او بپرسید که خودت چی فکر میکنی؟ فکر میکنی اگر بخواهی این مسئله را بهبود ببخشی چه راه حلهایی وجود دارد؟ از چه کسی میتوانی برای پیدا کردن راه حل کمک بگیری؟
#به جای ارائهی راه حل، با سوال پرسیدن کمک کنید افراد پتانسیل هایشان را آزاد کنند و توانمندیشان افزایش پیدا کند.
کوچینگ بر مبنای سوال پرسیدن و سوال خوب پرسیدن بنا شده است. بهترین چیزی که یک کوچ میتواند به مراجعان خود بدهد این است که از افراد سوال خوب بپرسد.
خیلی وقت ها وقتی که همکارانمان، وقتی که مدیرانمان، وقتی تمامی افرادی که با آن ها در ارتباطیم سراغ ما میآیند تا چالشی را مطرح کنند به صورت اتوماتیک، همهی ما، شروع میکنیم به ارائهی راهکار در صورتی که یک فرد در نقش کوچ، مثل مدیر در نقش کوچ، همکار در نقش کوچ، فروشنده در نقش کوچ، باید از فرد مقابل سوال قدرتمند میپرسد تا خودش را حل را پیدا کند.
در فرایند کوچینگ فرض را بر این میذاریم که ما هیچ چیزی نمیدانیم و در نتیجه سوالاتی میپرسیم که شفاف است، مانند یک کودک
مثلا فردی میگوید که میخواهد منظم تر باشد، به عنوان یک کوچ از او میپرسید منظم تر بودن از نگاه تو یعنی چی؟ زیرا منظم بودن از نگاه هر کس کاملا متفاوت است.
پرسیدن سوال قدرتمند به فرد کمک میکند که خودش مساله را حل کند.
سوال قدرتمند پرسیدن، نتیجهی خوب شنیدن است.
5 سوال قدرتمند:
- دقیقا چه میخواهی؟
- چه کاری برای رسیدن به آن انجام دادی؟
- کاری که دانجام دادی موثر بوده یا نه؟
- چه کار دیگری میتوانی انجام بدهی؟ و از چه کسی میتوانی کمک بگیری؟
- از چه زمانی شروع میکنی؟ و چطور شروع میکنی؟
مهارت بازخوردگیری:
سومین مهارت از مجموعه مهارتهای پایه و اصلی کوچینگ، مهارت بازخورد گیری است.
ما وقتی که آدمها را میشنویم از آن ها سوال میپرسیم و باز دوباره آن ها را میشنویم و باز دوباره سوال میپرسیم، در این بین ممکن است برداشتهایی از ویژگیهای فرد و از عملکرد فرد و از گفتههای آن فرد در ذهن ما ایجاد شود. میتوانیم این برداشتها را به طرف مقابل بگوییم که این همان بازخورد است.
پیامی که از طرف کوچ به منظور فراهم آوردن آگاهی در اختیار کوچی (مراجعه کننده) قرار میگیرد را بازخورد گویند.
همهی ما یک سری نقاط کور داریم و یک سری ویژگیهایی داریم و نسبت به آن ویژگیها ناآگاه هستیم و آنها را نمیبینیم ولی دیگران آن ویژگیها را میبینند و دیگران میتوانند با بازخورد دادن به ما کمک کنند. پس شما بایستی مهارت ارائه بازخورد را در خودتان تقویت کنید تا بتوانید بازخورد دهید، بازخوردی که به بهبود و توسعهی فرد مقابل کمک کند.
بازخورد ها با هدف بهبود است نه تخریب
آقای کن بلانچارد (Ken Blanchard)، نویسنده کتاب Know can do میگوید:
بازخورد صبحانه قهرمانان است.
خوب همانطور که میدانید قهرمانان مهمترین و اصلیترین وعده غذاییشان صبحانه است. پس اگر میخواهید یک قهرمان باشدید و از حداکثر پتانسیل خودتان استفاده کنید باید بازخورد بگیرید. اگر میخواهید بهتر شوید و پیشرفت داشته باشید باید بازخورد بگیرید.
ویژگی بازخورد موثر:
- رودرو باشد
- توسعه دهنده باشد و سبب بهبود فرد شود
- بازخورد باید به عملکرد فرد باشد نه به شخصیت فرد
- صادقانه باشد
از کجا بیزینس کوچینگ را شروع کنیم؟
بیزینس کوچینگ سبب میشود که یک کسب و کار از جایی که قرار دارد به جایی میبرد که مالک کسب و کار قصد دارد بیزینسش به آن جا ببرد.
پس از اینکه مالک کسب و کار مشخص کرد که تمایل دارد بیزینس خود را از جایی که هست به چه وضعیت مطلوبی در آینده ببرد، بیزینس کوچینگ به او در تعیین استراتژی و اولویت بندی اهداف پیش رو برای پیش بردن کسب و کار، کمک میکند.
برای شروع یادگیری بیزینس کوچینگ یا کمک گرفتن از یک بیزینس کوچینگ میتوانید از افرادی که در این کار حرفه ای هستند کمک بگیرید مانند:
آقای مسیح جوادی، بنیان گذار مرکز بیزینس کوچینگ ایران، آقای محمد مهدی ربانی، بنیان گذار ویدان، علی مسچی بنیان گذار مدرسه توسعه فردی و کسب و کار.
این افراد در زمینه آموزش بیزینس کوچینگ و همچنین کمک به کسب و کارها بی نظیرند.
سخن آخر
در این مقاله سعی کردم شما را با مهارت کوچینگ آشنا کنم تا برای پیشرفت بیشتر و بهتر در کار و زندگی شخصیتان از آن استفاده کنید یا یک فرد را به عنوان کوچ در کنار خود داشته باشید.
کوچینگ یک فرهنگ است. کوچینگ باید لایف استایل و بیزینس استایل شما باشد و در هر لحظه خوب بشنوید، خوب سوال بپرسید و خوب بازخورد بدید.